هرروز ما با پیامهای مبتنی بر ترس جدیدی از طریق تبلیغات و سیاستمدارن و رسانهها بمباران میشویم، درک دلیل آن ٱسان است کنترل کردن مردم ترسان آسان تر است
اثری از ادوینها کنی اسپینا
راستی در گذشته چقدر نویسنده کم بوده است، نویسندههایش هم واقعا خوب بلد بودن، زیاد پیچ و واپیچ قضایا میشدند، زیاد میفهمیدن، خواننده هم اما کم بود و اگر بود قشر خاص و مشخصی بودند.
مثلا مادر بزرگ بیسواد بنده که نمیتوانست داستانهای صادق هدایت را بخواند!!!!
هرچند که هیکل بنده به قدیم، خیلی قد نمیدهد، اگر قدیم ترها را مانند پل به اکنون وصلش کنیم، قضیه زیادی برعکس میشود،مثلا چیزی که الان زیاد است نویسنده است، وبیشتر از او ادعای نویسندگی، حال این بنده حقیر را هم در صف همین مدعوین بگذارید هم اصلا به جایی بر نمیخورد🤫🤫
شاید هم لازم باشد.
ولی خب تفاهم با قدیم این است که در حال حاضر خوانندهای هم موجود نیست، با این تفاوت عمیق که سواد هست و حالش نیست،
کلاس کار بر خواننده بودن میچربد، یعنی اگر نویسنده باشی زیاد و دم دستی هستی و اگر خواننده باشی کم و ارزشمند،
خب این هم از عجایب ته ماندهی دنیاست و کاریش نمیتوان کرد. حال میروم که انتخاب کنم که بنویسم و به چرت و پرتهای دنیا اضافه کنم، یا خواننده شوم و از بلایای جامعه کم کنم…
الهی، خدا هیچ بندهای را وسط دوراهی نگذارد…
یه عالمه ام من برای خودم، یک پزشک پر مدعای کتاب نخوانده از میان نود میلیون پزشک دیگر، اما خب بیماریهای خودم را کشف کردم و گاها درمان هم کرده ام، اخیرا مردم را هم نرم نرمک میکشفم، من که راههای درمان را میگویم، خب از ما گفتن است و از دیگران نشنیدن، یک جاهایی هم عکاسم که از جرز دیوار همچنان اقیانوس سلفی میگیرم که خودش هم نمیتواند بگیرد، اینها همه خودش استعداد میطلبد، گاها حقوقدان هم میشوم و به بازخواست میخیزم، البته خودمانیم غریبه که اینجا نیست، یکی دوتا صفحه کتاب حقوقی خوانش کرده بودم، که البته هیچش یادم نیست، از هنرهای سنتی و مدرن هم نگذریم، کم خفنی نیستم، زیاد خفنم، از لیف بگیر تا پالتو را چنان میبافم که چپ و رویش گم میشود، یعنی وقتی میپوشی میفهمیکه داری خفه میشوی، ازهنر دوبله بگم، چنان پارس میکنم کههاپوهای محل بنده را آجی خطاب میکنند،دیگر صدای گربه اگر بشنوید چیز دیگریست برای خودش، آشپزی را از قلم نیندازم چنان خوشمزه میپزم که انگشت هم در میکنی چه برسد به اینکه انگشتانت را بخوری مثلا میشوی بیست انگشتی فقط انگشتان دست مد نظر است،و آسیبهایی که در حین همین پختن به دست و بدنم میرسد هنر آتشنشانی ام را هم کشفانده است، چندین نوع کپسول حریق و ضد حریق و غیر حریق و خلاصه چرت و پرتهای دیگر را اختراع نموده ام، که به درد سوختگیهای همه جا میخورد،
کاهش اشتها با چند ماده غذاییهر بار که میخواهیم شروع به نوشتن کنیم تعجب میکنیم که چهطور پیشازاین، این کار را کردهایم. هر بار سفر تازهای را پیش رو داریم، بدون هیچ نقشهای.
کاهش اشتها با چند ماده غذاییتعداد صفحات : -1